dell shekaste
bedone sharh
دوباره دلم بوی خاک می خواد .... بوی چادر خاکی ... مست می شی ... مست مست .... اصلا تو این مستیه است که خیلی چیزها رو می فهمی .... آخ خدا ... چه قدر خاک خورده شدی ! کجا رو نگاه می کنی با توام آره با تو آره با خودت خودم .. انقدر روزگار با هام بازی کرد که خودمو از این بازی های تکراری بیرون کشیدم حتی ...حتی تو مخیله ام هم نمی گنجید که اینجوری همه چیز رو کنار بگذارم ... دل کندن آسون نبود اما دل کندم از همه دنیا از ... ای دنیا ای دنیا دیگه شناختمت دیگه فهمیدم چه قدر...... می بینی چه قدر برام کوچیک شدی ! تو کوچیک شدی و من درد کشیدم ... درد کشیدم و آه نگفتم ... تو نامردی کردی و من به خودم پیچیدم ... تو دو رنگی کردی و من یکرنگ بودم ... دیگه تموم شد نقطه سر خط ! دیگه بازیچه ات نمی شم برو برو من و تو راهمون از هم جداست ... به خاک نشستم و به خاک مالیدم ... برو می خوام فقط بوی خاک بدم ... بعدشم دونه ...
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |