dell shekaste
bedone sharh
دستمال کاغذی به اشک گفت: اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟ دستمال کاغذی، دلش شکست آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد رفت اگرچه توی سطل آشغال عرفان نظرآهاری
نظرات شما عزیزان:
قطره قطرهات طلاست
یک کم از طلای خود حراج میکنی؟
عاشقم.. با من ازدواج میکنی؟
تو چقدر سادهای خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما، تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکهای زباله میشوی
پس برو و بیخیال باش
عاشقی کجاست؟ تو فقط دستمال باش!
گوشهای کنار جعبهاش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید خون درد
مثل تکهای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمالهای کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود دانههای اشک کاشت.
پاسخ:گفتین آپین ولی خبری نیست
بادرسا چه میکنین؟شروع نشده سخت وحجیم شدن؟
Power By:
LoxBlog.Com |